کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

سجاده عشـــــــــــــق


آمد از وابستگی هایش رهایم کرد ورفت

با خزان دوری خود آشنایم کرد ورفت

بوته ای بودم میان بوستان زندگی

بر زمینم زد.شکستم.بی بهایم کرد ورفت

اشکهایم جاری احساس پاک غنچه هاست

خنده ای بر شکوه ها وگریه هایم کرد ورفت

رفته بودم تا دل دریائیش را بشکنم

آمد از آن سوی دریاها صدایم کرد ورفت

می تراویدم چو عطر یاس از پیراهنش

در دیار بی وفائی.بی وفایم کرد ورفت

عاقبت گفتم:خداوندا فراموشش کنم

بر سجاده اش آمد دعایم کرد و رفت




نظرات شما عزیزان:

سحر
ساعت21:22---28 بهمن 1390
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب آلود به او غیظی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام
هر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقیناً پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:دیار بی وفایی,سجاده عشق, ] [ 18:22 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]