داستان کوتاه - بیمار روانی

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

داستان کوتاه - بیمار روانی

داستان کوتاه - بیمار روانی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

 

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟


Click here to enlarge



نظرات شما عزیزان:

رضا
ساعت16:34---26 ارديبهشت 1391
بابا خلاقیت چرا ناراحت میشی دفعه ی بعد اسم منبع رو هم میارم

یاس
ساعت23:40---24 ارديبهشت 1391
آیییییییییییییییییییییییییی کجایید ؟؟؟
هنوز نیومدید؟؟؟؟
می گم ها این آقا رضا هم اگه کمی خلاقیت تو جمله اش به کار می برد ، بد نبود... و حتما بهتر بود از کپی پیس کردن!!!


رضا
ساعت20:40---24 ارديبهشت 1391
دعا می کنم مشکلتون حل بشه

ehsan
ساعت18:14---24 ارديبهشت 1391
انشالله همیشه سر زنده و بی مشکل باشید.


ارزش گفتنmayaehsan.loxblog.com


رجایی
ساعت15:27---24 ارديبهشت 1391
امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه .

یاس
ساعت22:52---23 ارديبهشت 1391
دعا می کنم مشکلتون حل بشه...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:داستان کوتاه - بیمار روانی, ] [ 7:27 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]