من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
تو بايد تازهگیها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را میگويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
برچسبها: پنجره , شعر عاشقانه , شعر عشق , شعر جالب , شعر زیبای عاشقانه , دلنوشته عشق ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد